ارتباط سلامت روان با نحوه جبران حقارت آدلری |
ارتباط سلامت روان با نحوه جبران حقارت آدلری
طبق نظر آدلر، فرد همیشه تلاش می کند که حس حقارت خود را جبران کند، ولی ساز و کار جبرانی مورد استفاده در افراد مختلف متفاوت است. مسائلی که در شکل گیری این سازو کار جبرانی اثر می گذارد، عبارت اند از: حافظه، هیجان ها، وضعیت شناختی بیمار و موارد دیگر. در مورد حافظه، خاطرات قبلی فرد در مورد واقعه ای خاص اهمیت دارد. به نظر می رسد که هر جانداری برای حفظ تعادل خود و مقابله با نقص موجود به نوعی عمل می کند. آدلر این مفهوم را به زمینه و روانشناختی انسان تعمیم داده است. افراد از نظر جبران نقص خود به دو دسته تقسیم می شوند:
الف) دسته اول: افرادی هستند که عمدتاً نقیصه خود را از دیگران پنهان می کنند[۱].
ب) دسته دوم: آنهایی که برای برای نظر دیگران اهمیت کمتری قائل هستند[۲].
مثلاً کسی که یک ظرف انگور در نزدیکی او قرار دارد و مایل است از آن بردارد، در حالت اول اصلاً تلاش نمی کند، چون می ترسد دیگران متوجه نقص او شوند، ولی در حالت دوم از خلاقیت خود استفاده می کند. پس دو نفر که نقص واحدی دارند، الزاماً ناتوانی یکسان ندارند. همچنین از نظر نوع جبران هم افراد را می توان در دسته های زیر گنجاند (موساک و مانیاچی[۳]، ۱۹۹۹).
جبران در همان ناحیه[۴]: یعنی فرد سعی کند در همان زمینه ای که مشکل دارد، خود را با شرایط انطباق دهد. برای مثال چگونه با بازوی گچ گرفته کار کند و اگر نابیناست چگونه از عصا و یا سگ مخصوص استفاده کند.
جبران در ناحیه ای دیگر: مثلاً کسی که ضعف تحصیلی خود را در زمینه ورزشی جبران میکند.
جبران افراطی (عقده برتری): یعنی فرد با سخت کوشی نه تنها مشکل خود را جبران می کند، بلکه سعی می کند بهتر و بالاتر از دیگران قرار گیرد؛ مثل کسی که مشکل گفتاری دارد و گفتار درمانگر می شود. البته مکانیسم های جبرانی همیشه به این صورت نیستند. کسانی که برای جبران احساس حقارت خود از روشهایی مثل دروغگویی یا مصرف ماده مخدر استفاده می کنند.
طبق نظریه آدلر(۱۹۵۶) همه افراد احساس حقارت دارند، ولی این احساس در افراد نوروتیک سبب بروز علایم نوروتیک می شود، که آنها این علایم را در مرکز وجودی خود قرار می دهند. تلاش برای رسیدن به کمال امری طبیعی است و تکامل جهت انطباق بهتر با جهان است. در افراد سالم نگرش صحیح به واقعیت هم وجود دارد، در حالی که در فرد نوروتیک این تلاش ها نقش محوری می یابند(فیست و فیست، ۲۰۰۲).
سبک زندگی ناکارآمد و سلامت روانی پایین
خویشتن پنداری یکی از اجزاء اصلی شیوه زندگی در نظریه روانشناسی فردی را تشکیل می دهد و تا حدود زیادی تعیین کننده مسیر رفتار می باشد. خویشتن پنداری قضاوتی است که فرد در زمینه های موفقیت، ارزشها، تواناییها، اهمیت و اعتبار فردی دارد. به نظر کوپر اسمیت (۱۹۶۷ به نقل از شولتز و شولتز، ۱۳۸۸) افرادی که خویشتن پنداری مثبت دارند، زندگی موفقیت آمیزی را سپری می کنند. از سوی دیگر خویشتن پنداری منفی به احساس حقارت، ناتوانی، پریشانی و بی هدفی منجری می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۴).
خلاصه ای از خاطرات اولیه و داستان زندگی فرد، امکان دسترسی به اشتباهات اساسی را ممکن می سازد. سبک زندگی را می توان به مثابه اسطوره شناسی شخصی در نظر گرفت. فرد به گونه ای عمل می کند که انگار این اسطوره حقیقت دارند، زیرا برای او حقیقت داشته اند. بنابراین، این اسطوره ها، یا کاملاً یا تا حدی حقیقت دارند و ما برخی از آنها را با حقیقت اشتباه می گیریم. باورهای نادرست، همان اشتباهات اساسی هستند (علیزاده و هاشمی، ۱۳۷۸).
اشتباهات اساسی را می توان از قرار زیر طبقه بندی کرد:
بیش تعمیم دهی
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1399-01-30] [ 09:40:00 ب.ظ ]
|