مفهوم سلامت روان:
سلامت روان[۱] مفهومی است که چگونگی تفکر، احساس و عملکرد ما را در مواجهه با موقعیت های زندگی نشان می د هد و به درک ما از خود و زندگی مان بستگی دارد. همچنین بسته به میزان برخورداری از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس ، برقراری ارتباط با دیگران، ارزیابی ها و انتخابمان متفاوت است. در حقیقت سلامت روان چیزی بیش از عدم وجود بیماری روحی است. بدین معنی که صرفا به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صددر صد تایید کرد (امیدیان و علوی لنگرودی، ۱۳۸۷). امروزه واژه سلامت روان بخش اجتناب ناپذیری در زندگی است سلامت روانی از جمله مواردی است که می تواند بر همه جنبه های زندگی موثر باشد. دنیای امروز علی رغم دستیابی به تکنولوژی پیشرفته نمی تواند پاسخگوی موضوع اساسی از یاد رفته که هویت خود انسان است، باشد؛ این هویت باز نمی گردد مگر فرد تعریف صحیحی از خود و زندگی خود پیدا کند و معنایی برای زندگی خویش بسازد افخم رضایی، تبریزی، شفیع آبادی، (۱۳۸۷).

سازمان جهانی بهداشت[۲] (۲۰۰۴) سلامتی را ” رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، نه فقط بیماری یا ناقص بودن ” تعریف می کند و بر این نکته تاکید دارد که هیچ یک از این ابعاد بر دیگری اولویت ندارد. پس می توان گفت که سلامت روانی نمو متعادل شخصیت و باورهای هیجانی است، که شخص را قادر می سازد با هماهنگی با دیگران زندگی کند. فردی با سلامت روانی از سه ویژگی عمده از جمله احساس راحتی، احساس درست نسبت به دیگران و قدرت تامین نیاز های زندگی برخوردار است. به بیان دیگر مفهوم « سلامت روان عبارت خواهد بود از تامین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی، پیشگیری از ابتلاء به اختلال روان، درمان مناسب و باز توانی آن».

مطالعات سازمان بهداشت جهانی و سازمان بین المللی کار، میزان آگاهی، از مشکلات سلامت روان را در محیط های کاری به عنوان یک موضوع سلامت عمومی افزایش داده است. در اروپا، درصدی از افراد شاغل، مشکلات سلامتی مرتبط یا تنش های شغلی دارند. پیامدهای اقتصادی مشکلات سلامت روان، به صورت مستقیم با غیبت، آسیب کارکرد شغلی و صرف هزینه های زیاد جهت مراقبت های سلامت روان است (کووکینوس[۳]،۲۰۰۷). بهداشت روانی که یکی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف است نقش مهمی درتضمین و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند (ساکی[۴] و کیخانی، ۲۰۰۲).

 

سلامت روان ازنقطه نظرمکاتب مختلف

نظریه مکتب زیگموند فروید:

به عقیده فروید ویژگی خاصی که برای سلامت روان شناختی ضروری است خود آگاهی است. او انسان متعارف را کسی می داند که مراحل رشد روانی را با موفقیت طی کرده و در هیچ یک از مراحل رشد بیش از حد تثبیت نشده باشد. از نظر فروید کمتر انسانی متعارف به حساب می آید و هر فرد به شکلی نامتعارف است. او هسته هرنوع عدم تعادل روانی را اضطراب می داند . در نظام فروید یک هدف غایی و اساسی در زندگی وجود دارد و آن کاهش تنش است . او در مورد انسان دیدی جبر گرایانه دارد و تصویر خوش بینانه از سرنوشت انسان ترسیم نکرده است و معتقد است شخص سالم به طور ناهشیار از مکانیزم های دفاعی به عنوان روشهایی برای تحریف واقعیت استفاده می نماید (شولتز[۵] و شولتز، ۱۳۹۱ ).

 

نظریه کارل یونگ[۶]:

به عقیده یونگ هدف نهایی زندگی فردیت یافتگی است. او معتقد است فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می شود، فردیت یافتن یا تحقق خود است. « در انسان فردیت یافته هیچ یک از وجوه شخصیت مسلط نیست بلکه همه آنها به توازن و هماهنگی رسیده اند و ب یکپارچه سازی هماهنگ و همه جانبه ناهشیار و هشیار فرد، به سلامت روان شناختی مثبت  می رسد» از دیدگاه یونگ اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که او آن را شخصیت مشترک می نامد. بدین معنا که دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست. این چنین افرادی دارای خصوصیاتی نظیر پذیرش خود[۷]، شکیبایی، خودشناسی و بیان خود می باشند. در این دیدگاه گرایش به تعالی در هریک از ما طبیعی و اجتناب ناپذیر است و افراد احتیاج به هدفی دارند تا توجه خود را به آن معطوف نمایند و در جهت آن تلاش کنند. در نظام یونگ معیار سلامت روان، ضمیمه کردن اندیشه و تفکر به صفات برون گرایی است (شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).

نظریه اریک اریکسون[۸]:

به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی اصولاً نتیجه عملکرد قوی و قدرتمند « من[۹]» است . « من» عنوان و مفهومی است که نشان دهنده توانایی یکپارچه سازی اعمال و تجارب شخص به صورت انضباطی و سازشی است. « من » تنظیم کننده درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی می کند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای « نهاد » و « من برتر » حکایت می کند. هنگامی که رشد انسان و سازمان های اجتماعی به نحو متناسب هماهنگ شود در هر کدام از مرحله رشد روانی ـ اجتماعی توانایی ها و استعدادهای مشخصی ظهور می نماید. به عقیده اریکسون سلامت روان شناختی هر فرد به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند (شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).

نظریه اریک فروم :

فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست می دهد. چنین انسانی عمیقا عشق می ورزد، آفریننده است، قوه تعقلش را کاملاً پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند، حس هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد. فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور می داند و با تاکید بر اینکه شخصیت انسان بیشتر محصول فرهنگ جامعه است، سلامت روان را بسته به این می داند، که جامعه تا چه اندازه نیاز های افراد را بر آورده می کند، نه اینکه فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می نماید. از نظر او سلامت روان بیش از آنکه فردی باشد، مساله اجتماعی است. چهار جنبه شخصیت سالم از نظر فروم عبارتند از: عشق بارور، تفکر بارور، خوشبختی و وجدان اخلاقی. عشق بارور لازمه اش رابطه آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه می توانند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام وشناخت. تفکر بارور مستلزم هوش، عقل و عینیت است(حمدیه و شهیدی، ۱۳۸۷).

 

 

 

پایان نامه بررسی اثر راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی(بر اساسِ مدلِ لازاروس)

 نظریه کارل راجرز[۱۰]:

به عقیده راجرز آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان است. همچنین شیوه های خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می شوند، به میزان محبتی بستگی دارند که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت و تاثیر دیگران، برای رشد و تکامل سلامت روانی فرد با اهمیت است. این افراد با خودشان روراست می باشند، انعطاف پذیرند و حالت تدافعی ندارند و از بقیه انسانها عاطفی ترند. زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع تری را در مقایسه با انسان های تدافعی، تجربه می کنند. به عقیده راجرز اساسی ترین خصوصیت شخصیت سالم، زندگی هستی دار است . یعنی فرد آماده است و در هر تجربه ای ساختاری را می یابد و بر اساس مقتضیات، تجربه لحظه بعدی به سادگی دگرگون می شود. انسان سالم به ارگانیزم خویش اعتماد می کند. دیگر ویژگی های انسان سالم عبارتند از: آمادگی کسب تجربه، زندگی هستی دار و احساس آزادی. راجرز مانند مازلو انسان سالم را انسان تحقق یافته و با کنش کامل می داند و این چنین انسانی را دارای ویژگی های خاصی از جمله احساس آزادی و خلاقیت می داند (حمدیه و شهیدی، ۱۳۸۷).

 

نظریه آبراهام مازلو:

او انسان سالم را خود شکوفا می داند و اینگونه بیان می کند که خواستاران تحقق خود، نیازهای سطوح پایین تر خود یعنی نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام را بر آورده ساخته اند، روان پریش و روان نژند نیستند و سایر اختلالهای آسیب شناختی را ندارند. آنها الگوی بلوغ و پختگی و سلامت می باشند. با حداکثر استفاده از همه قابلیت ها و توانایی های خود، خویشتن خویش را فعلیت و تحقق می بخشند. می دانند کیستند و چیستند و به کجا می روند. خواستاران تحقق خود، تکاپو نمی کنند بلکه تکامل می یابند. ویژگی های آنها را می توان فهرست وار نام برد که عبارتنداز: ادراک صحیح واقعیت، پذیرش کلی طبیعت دیگران و خویشتن، خود انگیختگی، سادگی و طبیعی بودن، توجه به مسایل بیرون از خویشتن، نیاز به استقلال، تازگی مداوم تجربه های زندگی، نوع دوستی، کنش مستقل، تجربه های عارفانه یا تجربه های اوج، روابط متقابل با دیگران، تمایز میان وسیله و هدف و خیر و شر، حسن طنز مهربانانه، آفرینندگی و مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری. مازلو فردی را دارای سلامت روان می داند که چهار مرحله از سلسله مراتب نیازها را طی کرده باشد. وقتی نیاز به احترام به خود و احساس ارزش ارضاء شود، شخص احساس اعتماد به نفس، ارزش مندی، توانایی و قابلیت و کفایت می کند وجود خود را در دنیا مفید و لازم می یابد(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...