قوامیت و ریاست شوهر بر زن از دیدگاه فقها
 
محمد بن جریر طبری از قدیمی ترین مفسران اهل سنت ( متوفای ۳۱۰ ه.ق) در بیان مراد آیه‌ی « الرجالُ قوامونَ علی النساء » می‌گوید: مردان اهل قیام بر زنانشان، در تأدیب و نظارت بر آن‌جام واجبات و تکلیف آنان در برابر خداوند و شوهران می‌باشند و آنگاه از ابن عباس نقل می‌کند که گفته است: « منظور از قوامون در این آیه یعنی امرا و حاکمان و بر زنان لازم است که طبق دستور خداوند از شوهر خود اطاعت کنند».( جریر الطبری ، تفسیر الطبری ، ج ۸ ، ص ۲۹۰).

قرطبی ( متوفای ۶۷۱ ه.ق) هم می‌نویسید: « قیام مردان بر زنان به این است که مرد عهده دار تدابیر امور زن و تأدیب او و نگهداری او در خانه و منع خروج وی از منزل شود و بر زن است که او را اطاعت کند و امر او را مادام که منجر به معصیت نگردد، قبول نماید ».( قرطبی ، الجامع لأحکام القرآن ، ۱۴۰۵ق ، ج ۵ ، ص ۱۶۹).

در مجموع می‌توان اذعان داشت که بسیاری از علمای سلف اهل سنت، قوّامیت و ریاست مرد را به مزیت و برتری و سیطره او بر زن تبیین کرده اند. البته جمعی از بزرگان فقهای امامیه همچنین نظری را اختیار نموده اند.( مقدادی ، همان ، ص ۴۱).

 جزییات بیشتر درباره این پایان نامه: 

 (فایل کامل موجود است)

پایان نامه : بررسی اشتغال زنان در فقه امامیه و حقوق ایران

 
مرحوم طبرسی در تفسیر «جوامع الجامع »می فرماید: « الرجال قوّامون علی النساء… »

یعنی مردان به امر و نهی بر زنان اشراف دارند، چنانکه حاکمان بر رعیتها برتری و حکومت دارند.( طبرسی ،‌جوامع البیان فی تفسیر القرآن ، ۱۴۰۵ق ، ج ۱ ، ص ۲۹۵).

مرحوم مقدس اردبیلی نیز متعقد بودند که مراد از « قوّام » قیام مردان به امور زنان و تسلط بر آنان همانند برتری و تسلط والیان بر رعیتشان است(اردبیلی ، زبده البیان فی براهین احکام القرآن ، ۱۳۷۸ش).

مرحوم شیخ طوسی بی آنکه اذعانی به مزیت و حاکمیت مردان داشته باشد، در توضیح واژه قوّام فرموده است :« قوّام بر دیگری، کسی است که متکفل و عهده دار امور دیگری همچون نفقه، پوشاک و سایر نیازمندیهای او می‌باشد. »( طوسی ، المبسوط  فی فقه الامامیه ، ۱۳۸۸ق ، ج ۶ ، ص۲).

صاحب تفسیر خسروی در این باره نوشته است :« قوّامون، یعنی قائم بر امر زنانند، در کارهای آنان قیام و ایستادگی و در محافظتشان رعایت و مراقبت دارند و اینکه مردان قوام بر زنان باشند، یعنی از شأن و طبیعت آنهاست که به امر زنان قیام کنند و به بهترین وجه در رعایت آنها بکوشند. »( خسروانی ، همان ، ص ۱۹۷).

جمع زیادی از اندیشمندان و نویسندگان حتی کمترین اشاره‌ای به برتری و اشراف مرد نداشته اند، بلکه آن را مردود دانسته اند، تا جایکه قوام بودن مرد را به نوعی تکلیف و مسئولیت تبیین کرده و تسلط، رهبری و ریاست او را در راستای آن توجیه نموده اند. از آن جمله آیت اله جواد آملی است که می‌فرماید: « قوام بودن نشانه کمال و تقرّب به خدا نیست، همانگونه که در وزارتخانه ها، مجامع،… افرادی هستند که مدیر و رئیس و سرپرست اند، ولی این فخر معنوی محسوب نمی شود… قوّام بودن مربوط به کارهای مدیریت و اجرائی است… چون مسایل اجتماعی و اقتصادی، و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندی‌های منزل و اداره‌ی زندگی را مرد بهتر به عهده می‌گیرد و مسئول تأمین هزینه است؛ سرپرستی داخل منزل هم با اوست، ولی چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزیتی هم بدست آورد، بلکه یک کار اجرائی و یک وظیفه است نه یک فضیلت. » (جوادی آملی ، همان ، ص۳۶۶).

علامه طباطبائی (ره) در این باره می‌فرمایند:« سرپرستی مرد نسبت به زن به این معنا نیست که اراده‌ی زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است، نافذ نباشد و نیز به این معنا نیست که زن در حفظ حقوق فردی و اجتماعی خود و دفاع از آن و رسیدن به آن با مقدماتی که دارد، مستقل نباشد. بلکه معنای آن این است که باید زنان در هر چه مربوط به کامجویی جنسی و بهره مندی زناشویی است مطیع شوهران خود باشند و در غیاب آنها به ایشان خیانت نکنند و حریم عفاف خویش را پاس دارند و نسبت به اموال و هر چه در زندگی زناشویی در اختیار آنهاست امین و درستکار باشند و سوء استفاده‌ای از آنها نکنند. »( طباطبائی ، همان ، ج۴ ، ص۳۶۶).

البته عبارت « الرجال قوامون علی النساء ». به این معنی نیست که زن اسیر مرد است و مرد قوام، قیوم و مدیر و می‌تواند به دلخواه خود عمل کند، هرگاه بخواهد به منزل برود و هرگاه نخواهد، منزل نرود. بلکه قرآن هم به زنها می‌گوید: شما به این مدیریت و سرپرستی داخلی احترام بگذارید و هم به مرد می‌گوید: تو موظفی و این وظیفه توست  نه مزیت تو، و به این وظیفه عمل کن. پس هرگز  « الرجال قوامون علی النساء » نیامده است تا فتوای یک جانبه بدهد و به مرد بگوید تو فرمانروا هستی و هر چه می‌خواهی بکن، بلکه این دو حکم الزامی است که در کنار هم ذکر شده است. به زن در مقابل شوهر دستور تمکین می‌دهد و به مرد در مقابل زن دستور سرپرستی می‌دهد، تنها بیان وظیفه است و هیچ یک نه معیار فضیلت است و نه موجب نقص، همانگونه که اگر به مدیر یک مؤسسه بگویند تو تلاش و کوشش کن تا نظام مؤسسه را تثبیت کنی، این به ان معنا نیست که این نظام در اختیار توست، رفتی یا نرفتی، مختار هستی، بلکه منظور این است که: وظیفه ات این است که بروی و مؤسسه را نظم دهی.( جوادی آملی ، همان ، ۳۶۷).

در مجموع دیدگاه اخیر که ریاست و قوام بودن مرد را به مسئولیت و تکلیف و حمایت برگردانیده و نه حکومت و سلطه و ولایت، پسندیده به نظر می‌رسد.  از این رو، جمعی حتی به جای واژه «ریاست شوهر» عنوان «سرپرستی»( محقق داماد ، همان ، ص ۲۸۸ و ناصر مکارم شیرازی و همکاران ، همان ، ج ۳ ، ص ۴۱۱). یا «مدیریت»( رشیدپور، تعادل و استحکام خانواده ، ۱۳۷۳ش ، ص ۷۱) را بکار برده یا پیشنهاد کرده‌اند، چه اینکه واژه سرپرست و به ویژه مدیر بیشتر حکایت از بعد تکلیفی این موقعیت مرد دارد، بر خلاف لفظ ریاست که جنبه برتری و امتیاز را بیشتر می‌رساند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...